***arash1134***

نمونه سوال و...

***arash1134***

نمونه سوال و...

داستان حسابدار و مهندس کامپیوتر

 روزی یک مهندس کامپیوتر و یک حسابدار با هم همسفر شدند ،
 حسابدار خسته بود و خوابش می آمد ،در حال چرت زدن بود که مهندس زد روی دوشش که اگر حاضر باشی از همدیگر سوال کنیم هر کدام که بلد نبودیم به دیگری یک دلار بدهد. حسابدار بی توجه به حرف مهندس سرش را برگرداند و به چرت زدن خود ادامه داد بعد از چند دقیقه مجددا" مهندس گفت بیا سوال کنیم اگر توبلد نبودی یک دلار بده و اگر من بلد نبودم پنج دلار میدهم ، حسابدار مجددا" بدون توجه سرش را برگرداند بعد از چند دقیقه مهندس گفت اگر تو بلد نبودی پنج دلار بده واگر من بلد نبودم پنجاه دلار میدهم ،حسابدار قبول کرد .

حسابدار به مهندس گفت اول شما شروع کن بعداز اینکه مهندس سوال پرسید حسابدار بدون فکر دست در جیبش کرد ویک پنج دلاری به اوداد سوال بعدی نوبت حسابدار بود پرسید :آن چیست که وقتی از کوه بالا می رود 3 پا دارد و از کوه که پایین می آید 4پا دارد؟

بعدا گفت هر وقت به جواب رسیدی مرا از خواب بیدار کن. مهندس پس از کمی فکر کردن لپ تاپ خود را روشن کرد و از طریق ماهواره در اینترنت کمی جست وجو کرد وبعد به هرکسی از دوستان که میشناخت زنگ زد ولی به نتیجه ای نرسید بعد از مدتی حسابدار را بیدار کرد وپنجاه دلار به اوداد ، حسابدار بعد از دریافت پول مجددا" خوابید مهندس که خیلی بی تاب بود جواب را بداند اورا از خواب بیدار کرد وگفت پس جوابش چه شد حسابدار هم بدون اینکه فکر کند دست در جیبش کرد ویک پنج دلاری دیگر به او داد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد